چرا یک کلمه حسابی دست کسی نمیدهیم؟
زمانی در دوران جوانی کشاورزی میکردیم، خرمن جمع میکردیم، کارگرمان رفته بود چای بخورد، من مشغول باد دادن کاه خرمن بودم. یک ارمنی در تهران مهمانخانه داشت. اسبی هم داشت که پیش ما بود، گاهی میآمد آنجا برای اسب سواری. این ارمنی آمد نزدیک من و گفت: محمّد اسماعیل، جو خرواری چند؟ گفتم: هفت هشت تومان.
مرسوم است بین ما دو کلام می گوییم، یکی نمیگوییم. میگوییم: ده بیست، هفت هشت. همین که گفتم هفت هشت تومان، سراسبش را برگرداند، با انگشت به سرش اشاره کرد، گفت: ایرانی، هفت هشت تومان!
این حرف خیلی من را داغ کرد. از آن چوبها بود که یک ارمنی به من زد. خوش قواره و خوشرو بود، دوستش هم داشتم، چون خوش اخلاق بود. اشاره کرد به سرش طوری که قصدش را بفهمم( یعنی اینها مخ ندارند یا دیوانه اند).
من هم اراده و منظورش را درک کردم. همینطور ایستادم و با خودم گفتم: عجیب، این آقا آمد و دخل ما را آورد! چرا نگفتم هشت تومان، یک تومان هم گرانتر گفته بودم.
چرا یک کلمه ی حسابی دست کسی نمیدهیم؟ بیچاره ارمنی بدش آمد. البته حرفی نزد، فقط با دستش به سرش اشاره کرد و گفت: ایرانی هفت هشت تومان! یعنی ایرانی اینجور حرف میزند. متنبّه شدم، دیدم بلد نیستم حرف قشنگ بزنم.
بالاخره انسان باید از خوب و بد دنیا عبرت بگیرد. فَاعتَبِروُا یا اولی الابصارِ (سوره حشر آیه2).
انسان در دنیا از مردمان بد اخلاق، مردمانی که ذلیل میشوند و اسباب زحمت خودشان میشوند، درس عبرت میگیرد و بصیر میشود.
حاج محمّد اسماعیل دولابی/ کتاب طوبای محبّت – جلد دوم ص 82/85 .
گوگل : http://shahidhadikalantari.blogfa.com
ایتا: http://eitaa.com/hadikal
برچسب : نویسنده : 5shahidhadikalantarib بازدید : 23