خطبه سوم نهج البلاغه

ساخت وبلاگ

ترجمه خطبه شِقشِقیَّة

و من خطبة له (علیه السلام) و هي المعروفة بالشقشقية و تشتمل على الشَكوى من أمر الخلافة ثم ترجيح صبره عنها ثم مبايعة الناس له.

1. شِكوِه از ابابكر و غصب خلافت

آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پرواز انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد. پس از ارزيابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند.

2. بازى ابابكر با خلافت:

تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد: «مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.) شگفتا ابابكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد. هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.

3. شِكوِه از عُمَر و ماجراى خلافت:

سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان را محكم بكشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش بگذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانى محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم.

4. شِكوِه از شوراى عمر:

تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد. سپس عمر خلافت را در گروهى قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم. پناه بر خدا از اين شورا، در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند .ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان.

5. شِكوِه از خلافت عثمان:

تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه به جان گياه بهارى بيفتد، عثمان آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته ی او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى نابودش ساخت.

6. بیعت عمومی مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام):

روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشتِ کفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه هاى گوسفند مرا در ميان گرفتند.

امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند، و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند، گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است».

آرى به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در چشمشان زيبا نمود، و زيورِ آن دیده هایشان را خيره كرد.

7. مسؤوليت هاى اجتماعى

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است.

گفته اند: در اينجا مردى از أهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام عليه السّلام داد و امام عليه السّلام آن را مطالعه مى فرمود، گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد.

وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز مى كرديد.

امام عليه السّلام فرمود: هرگز اى ابن عباس، آن سحنان شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست.

ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام عليه السّلام اين گونه اندوهناك نشدم، چون امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

«شِقشِقیَّة» در لغت به معنای شُش است که شتر در هنگام هیجان و نفس‌نفس زدن، آن را از دهان بیرون می‌پرانَد و در زیرِ گلو صدا می‌کند و در نخستین بار، بیننده آن را با زبان حیوان اشتباه می‌گیرد. معنای دیگر شقشقیه، چیزی شبیه بادکنک است که هنگام خشم شتر از زیرِ گلو بیرون می‌زند و پس از آرام شدنِ شتر، ناپدید می‌گردد.

خطبهٔ شِقْشِقیِّه سومین سخنرانی امیر المومنین در نهج‌البلاغه است. این خطبه از مشهورترین خطبه‌های امام به‌شمار می‌رود. و شامل شکواییه‌هایی است که ایشان در مورد ماجرای سقیفه و خلافت ابوبکر، عمر و عثمان ذکر کرده‌. امام در این خطبه انتخاب گزینه ی صبر را در برابر قیام و جنگ با خلفا بازگو کرده‌است.

+ نوشته شده در شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۵:۱۳ ب.ظ توسط  | 

شهید هادی کلانتری...
ما را در سایت شهید هادی کلانتری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5shahidhadikalantarib بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403 ساعت: 0:16